مصاحبه با آیت الله مصباح در خصوص همایش تعلیم و تربیت ارزش‌ها

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از تبریک  عید قربان و پیش تبریک عید غدیر امیدوارم خداوند ما را در راهی که مرضی خودش است موفق بدارد. همانطور که اشاره کریدی این رویکرد جدید به ارزش‌ها نسبت به  فلسفه تعلیم و تربیت، اخلاق یا اع از یان دو مقوله یک رویکرد جدید در محافل علمی غرب است و گو اینکه حقش این بو که ما مسلمانان با توجه به منابع غنی خود پیش قدم شویم و لی آن ها به خاطر نیاز‌های اجتماعی خودشان سبقت گرفتنند در طرح این مباحث و از این که شما عزیزان وقت گذاشتید در این مبحث و رشد دادن رویکرد اسلامی تشکر می کنم و از خداوند متعال توفیق بشیر را خواستارم.

ما به عنوان یک کسی که نسبت به این مبحث اطلاع کمی دارد  و در ذهنش سوالاتی مطرح می شود و بیشتر دوست دارد که پاسخ را از علمای این رشته بپرسد سوالاتی طرح می کنم که شاید خود خدمتی در این زمینه باشد و اگر نظریه ناپخته‌ای را ارائه می‌دهم بیشتر هدف طرح مسوال است تا زمینه تحقیق باز شود چون برخی گفته اند که طرح سوال خود زمینه‌ای برای طرح مسئله است.

اول توضیح کوتاهی در مورد مفهوم ارزش‌ ها می دهم که در عربی به معنای قیم و در انگلیسی با واژه values یک مفهوم جدیدی در زمینه علوم عقلی است که البته پیش‌زمینه هایی هم داشته است و به صورت مقوله خاصی که عنوان متسقلی داشته باشد مطرح نشده است. به هر حال ارزش‌به معنای عام آن با توجه به واژه  values می توان گفت که دارای سه مرحله یا سخ مقوله است. یکی ارزش‌های بنیادین زیرا هرچه مطولب باشد باید نهایت امر به مطلوب اصلی و نهایی برسد و هر که مطلوبی را پذیرفت برای ا« ارزش‌قائل می شود و کسان یکه در این باب اهتمام دارند این است که نخست به ارز‌ش‌های بنیادی توجه کنند که اصالت بیشتری دارد. و در واقع این ارزَ‌ها روح بخش سایر ارزش ها هستند و فلسفه وجود یآن ها را تشکیل می‌دهند و یقیناً آن ها را تغذیه می‌کند.

این ارزش‌ها به این معنا از مفاهیم اخلاقی فراتر هستند و فعالیت های اخلاقی برای تحقق آن‌هاست مانند قرب خدا که یک ارزَ‌است و خودش به تنهایی یک مفهوم اخلاقی نیست و هدف اخلاق است و ارزش اصلی است که سایر ارزش‌ها از آن سرچشمه می‌گیرد و فرا اخلاق است و اخلاق هم از آن سرچشمه می‌گیرد. شاید در فرهنگ عمام عدالت یک ارزش بنیادی است و سایر اخلاق و رفتار‌ها و مصادیق آن هستند و برای برقراری عدالت در جامعه مورد استفاده قرار می‌گیرند. کرامت یک ارزش بنیادین دیگری است که رفتار‌های اخلاقی برای پاسداشت آن است.  بنابراین این سطح از ارزش ها فراتر از ارزش‌های متعارف هستند.

سطح دیگر همان ارزش‌های اخلاقی است. و سطح سوم ارز‌های اجتماعی که جنبة آداب و رسوم دارد و جدا سازی مرز این ارزش‌ها بحث‌های خود را دارد.

مسئله دوم:

ارز‌ش‌ها چگونه تعیین می‌شود و چه نهادی یا چه قوایی از قوای انسانی ارزش‌ها را درک می کند یا تعیین می‌کند. این هم بحثی است که در فلسفة ارزش‌ها مورد بحث است و اینکه آیا قراردادی است یا حقیقی و مبتنی بر یک مبانی حقیقی و ثابتی است که می‌شود با برهان عقلی ثابت کرد.

چه کسی تعیین می‌کند و چگونه تعیین می شود و چه درجاتی دارد.

یک بحث دیگر دسته بندی ارزش‌ها است مانند: ارزش‌های اخلاقی ، دینی، اجتماعی، ملی ، قومی و بالاخره نهایت اینکه چگونه این ارزش‌ها را باید در جامعه پیاده کرد و در روابط اجتماعی مبنای کار قرار گیرد.

به یک معنا با بحث ارزش‌ها در فلسفة تعلیم و تربیت برخورد می کنیم که چگونه باید زمینه درونی کردن ارزش‌ها را در فرد فراهم کرد تا فرد خود به خود به دنبال آن برود. سپس چگونه باید این ارزش‌‌ها را در جامعه نهادینه کرد.

اولین مقوله سه محور دارد و باید دید تعلیم و تربیت چه نظریاتی وجود دارد مربی وقتی می خواهد متربی را بر اساس آن ارزش‌بار بیاورد باید اولا خودش ارزش‌را قبول داشته باشد و اثبات کند که این ارزش‌است. چون متربی عقل و شعور دارد و چرائی هارا می خواهد بفهمد و برای متربی تعریف شود. پس از چه راهی ارزش‌ها را بشناسی و بشناسانیم.

مرحله بعد از چه راه‌ها و با چه چیز‌هایی باید استفاده کرد که متربی با اختیار خودش این ها را بپذیر و اگر با قوه قاهره و اجبار باشد دیگر ارزش نیست بلکه از آن فرا رفته و وارد مقوله حقوق و سیاست و تدبیر امور  خواهد شد که مربوط به مدیریت جامعه و بحث های سیاسی و حقوقی است.

برای اینکه یک فرد ارزش‌ها را بپذیرد و بخواهد واجد و تابع ارز‌ش‌ها شود باید یک زمینه‌های روانی در خودش باشد که با استفاده از آن شخص را سوق داد به سمت آن. حتی اگر حیوانات را هم بخواهیم تربیت کنیم باید ببینم که  آن‌ها چه نیاز‌ها و غرایزی دارند و آیا قادر به آن چه ما از آن ها می خواهیم هستند یا نه؟

چه عوامل و زمینه هایی در متربی وجود دارد که با آگاه کردن و پیدا کردن آن فرد را متوجه آن ارزش‌ها کرد.

محور سوم:

در عوامل کمکی و اجتماعی و بیرونی که می توان استفاده کرد تا تمایلات فطری و غریزی را پیدا کند و تمایلات و گرایش فرد را متوجه ارزش‌ها بکند. التبه این ها بی ارتباط با ویژگی های فرد نیست و لی این عوامل جزء عوامل جامع شناختی  است و آن در مقوله روانشناختی .

پس سه مقوله لازم است: عوامل ارزش‌شناختی،‌روانشناختی، جامع شناختی

شاید چیزهای دیگری هم بشود ذکر کرد که این سه دسته به نظر من مهم است.

در مقوله اول پاسخ مکاتب فلسفی نسبت به چیستی و چگونگی شناساندن آن مختلف است و برخی نظرات 180 درجه با هم اختلاف دارند. بسیاری از مکاتب مطرح گرایش‌هایی هستند که هم از لحاظ ارز‌ش شناختی و هم روانشناختی تمایل به ماده و مادیگرایی دارندو چون ارز‌ش مادی نیست بنابراین امری تفیلی و تابعی خواهد شد که ارزش ذاتی نداردو باز میگردد به گرایشهای پزیتیویستی و اینکه ارز‌ش تابع تمایلات مردم است و یک روزی هم تغییر می کند مانند همجنس گرایی که روزی از آوردن اسمش هم خود داری می‌کردند و لی امروزه از آن تعریف و تمجید می کنند و حتی رئیس جمهور ها هم برای رأی آوردن از آن دفاع می کنند. این معنایش این است که ارزش‌ پایه ای ندارد و تابع میل مردم است و چیز‌هایی از این قبلی که بیشتر به لذات و منافع مادی و حسی باز می گردد و ارزش در واقع ابزاری برای تحقق لذات و منافع فرد در جامعه است و مربی فرد را طوری تربیت می کند تا هم خودش لذت ببرد و هم به لذت دیگران احترام بگذارد.

این نظریه را در کنار نظیات دیگر یوناین و اسلامی و گرایشهای دین و عرفانی بگذاریم زمین تا آسمان فرق است. این اختلاف  در اصل ارزش در کیفیت تربیت رشد و ترویج در جامعه هم وجود خواهد داشت. و هم مبانی  و راهکارهای متناسب خودش را می طلبد و از آن‌ها که اسلام خودش یک نظر جامعی دارد و اوج ارزش‌ها را در بی‌نهایت می داند و بین ارزش‌ها درجاتی قائل است نه مانند کانت که بین هیچ و صد به ارزش‌ها درجه می دهد. در اسلام ارزش‌ها مراتبی دارد که حتی فهم آن برای انسان مشکل است. با این طیف گسترده از مراتب ارزش راجع به رشد انسان و سعادت انسان و ... و این مطلب است که همه این ارزش‌ها در یک جهت است و در محور y ها و در یک جهت قرار می‌گیرد نه در محور xها و به طور پراکنده که پخش باشد.

در این نگرش خیلی از ارزش‌ها ارزش‌های مقدمی است و این نظریه با این رسالت و با این عمق روش فهماندن و ترویج هم متفاوت است و اینجا را باید به فلسفة اخلاق واگذار کرد و ببینیم نظریة اسلام در این باب چیست تا راهکارها روشن شود. در این محور ارزش‌ها از دیدگاه اسلامی رو به بی‌نهایت است و حد یقف ندارد و هرچه می رود تا بی نهایت است،« و ان الی ربک المنتهی ».

محور دوم:

آن است که ما مبانی روانشناختی ارزش‌ها را بررسی کنیم تا ببینیم چه روش‌های فطری و غریزی وجود دارد که فعال کردن و پیدا کردن آن فرد را به سوی ارزش‌ها سوق می دهد.

بررسی این هم از دیدگاه اسلام و مکاتب دیگر مختلف سات و مکاتب مادی و پزیتیویستی در مقابل نظریه های اسلامی است و مبنای استقلال بدن از روان خود دیداههای مختلفی دارد که افراد را محدود تر می‌کند و توابع محدودی دارد ولی دیدگاه های اسلامی فرا تر می‌رود .

تفصیلا این که ما در انسان چه نوع گرایش‌هایی داریم که می توان از ان استفاده کرد؟ باید به نظریه های علم و روانشناسی مراجعه کرد و منابع دینی هم دلیلی برای حل حل مسائل علمی دارد. برخی روی عامل محرک تأکید دارند مثل سائق‌ها  و برخی نیز بر نیاز. شبیه ترین نظریه غربی به نظریه اسلامی نظریه مزلو و انسان‌گرا هاست که نستبتاً به نظریه روانشناسی اسلامی نزدیک است. هرچه قدر بهتر  کشف شود راهکار های آن بهتر شناخته می‌شود. طبقه بندی کنیم که در یک چه سطح یا سنی این ها ایجاد می شود و در چه سنی به اوج خودش می رسد. در اینکه مصادیق تعیین شود کار مشکلی است و می شود طرح مزلو را کامل کرد. ولی نظریاتی که نگرش مادی دارند نمی توان با نظریه های اسلامی هم سو کرد.

سر بسته می توان گفت که یکی از خواسته‌های اصیل  انسانی که ابتدا مبهم است و بعد کامل می‌شود میل به کمال است و هیچ انسانی دوست ندارد که ناقص باشد. و می خواهد که به دیگران بفهماند کامل است حتی بچه‌ای که راه می رود تا برسد به کمال علمی و کمالات دیگر. شبیه به این میل به جاودانگی است. البته در کمال طلبی می خواهد کمالات خود را افزایش دهد و در میل به جاوادانگی می خواهد آن ها را حفظ کند و باقی بماند و هم بی‌نهایت است. این تمایلات که در فطرت انسان است عوامل روان‌شناختی است. علم هم همینطور هیچ کس از اینکه به او بگوینند تو نادانی خوشش نمی آید و این هم از خواسته های اصیل روانی است و کارکردن مربی روی این ها زمینه را برای توجه متربی به خواسته ها جلب  می کند تا بیدار شود. لذت و التذاذ هم یک از مبانی روانشناختی می تواند باشد و هیچ کس از رنج و درد خوشش نمی‌آید و در منابع دینی برای تشویق مردم قرآن هم از یان راه وارد شده است و افراد را با آیاتی که توصیف لذایذ بهتشتی را می کند تشویق می کند.

پس کشف اینکه چه انگیزه هایی که  پیدا و فعال شود و بیدار کردن ان برای توجه دادن به ارزش‌ها در این زمینه باید از منابع دینی هم استفاده کنیم.

 مرحله سوم:

از چه عوامل اجتماعی می توان برای رشد ارزش‌ها کمک گرفت؟

عنوان کلی آن محیط است که محیط طبیعی و اجتماعی را شامل می‌شود که تا حدی اختیاری است و عمدة عوامل محیطی خارج از اراده انسان است. ولی بیشتر عواملی که مرتبط با عوامل انسانی محیطی مانند خانواده، همسالان، اساتید و شرایط عام اجتماعی. مهمترین این عوامل که بین عوامل روانی و اجتماعی پل می‌زند،‌تقلید است و فرهنگ پذیری محورش همین تقلید است که یک عامل روانی هم محسوب میشود که هم شامل وظایف پدر و مادر است و هم انتخاب مدرسه و هم بازی و ... را شامل می شود و نهایت اسوه که در مبانی دینی به آن تأکید شده که سیره و روش آن‌ها در زندگی ریشة رفتار انسان است و آیات قرآن به آن توصیه و اشاره دارد.

اسوه پذیری و الگو گیری بنابراین ما در باب پرورش ارزش‌ها یا تعلیم و تربیت ارزش‌ها باید بر سه عمل که گفته شد کار کنیم:

نخست شناساندن ارزش‌ها که با چه روش‌هایی انجام می شود. مثلا با روش‌های برهانی، خطابی یا جدلی(دیالوگ). در روش برهانی مبنای ارزش و چیستی و چرایی آن روشن می‌شود و در با روش خطابی و سخنرانی افراد به سوی ارزش‌ها تهییج و سوق داده می شوند و در دیالگ و روش جدلی ارزش‌های غلط سلب می شوند این روش‌ها برای کسانی است که قدرت تعقل را داشته باشند و طبیعتا مناسب کودک نیستند.

در مکاتب دیگر مانند کانتی ها و نو کانتی ها که در اخلاق عملی کار می کنند سعی می کنند که عقل عملی را با بیاناتی که دارند متناسب با فلسفة عقل عملی است تربیت می کنند. ما هم با روش‌های خودمان که هم روش برهانی است و هم خطابی و ایجاد احتمال خطر و شوق به منفعت و مصلحت دعوت می کنیم یعنی از خوف و راجا استفاده می کنیم و نهایتا برای کسانی که شبهات دارند از روش ‌های جدلی

برای پایین تر‌ها از ارائه الگ استفاده می‌شود مثل کودک که از پدر و مادر و هم بازی ، مربی  و شخصیت ‌های اجتماعی نقش می ‌پذیرد. در این جا مربی باید الگوی صالح را معرفیکن و تقلید و الگو پذیری نقش اساسی دارد.

کسانی که در مباحث اسلامی یا تطبیقی کار می کنند باید در این سه بخش کار کنند که الحمد الله منابع غنی در اختیار داریم.

برای اینکه ما دچار انحراف و یا فراط و تفریط نشویم باید از ارزش‌های بنیادین شروع کنیم که مانند روحی است که در همه این کالبد دیده می‌شود و اگر به آن توجه نشود در دام شیطان خواهیم افتاد و دچار افراط  و تفریط خواهیم شد.